ضرورت اتحاد نيروهاي ملي و دموکراتيک در مرحلهء کنوني
پوهنمل محمد حفيظ نصر پوهنمل محمد حفيظ نصر

مسئلهء اتحاد ، هماهنگی و روابط متقابل نيروهای ملی و دموکراتيک با مسئلهء غلبه بر بحرانهای پيچيدهء کنونی ، پيشگيری از گسترش نفوذ نيروهای عقبگرا و بنياد گرا و در نهايت دفع و طرد آنها از انحصار گری قدرت ،از مسايل مبرم سياسی مرحله کنونی وضع در کشور است. این دو مسئله باهمديگر پيوند ناگسستنی دارند. فقط تا مين و استقرار روابط متقابل و در فرجام تامين یکپارچگی کلیه احزاب ، سازمانها ، گروهای سياسی و اجتماعی و اتحاد نيروهای مترقی و وطنپرست در داخل و خارج کشور ما، ضامن پيروزی این امر است. امروز ، اين مسئله بیش از هروقت ديگر اهميت ويژه و بخصوص خود را پيدا کرده واز تمام نيروها و روشنفکران مترقی وطن ما ميطلبد تا از چارچوب منافع محدود قبیلوی ، سمتی ، سیاسی و ایدئولوژیک به منافع همگانی ووطنی گذار نموده و با احساس مسووليت تاريخی وملی در قبال اين امر سترگ تاريخی برخورد دقيق و عملی نمايند.
تاريخ کشور ما گواهی میدهد که هميش در لحظات حساس ، زمانيکه مسئله استقلال ، حاکمیت ملی و تماميت ارضی کشور ما مطرح بوده ، مردم ما متحدانه و یکپارچه بر علیه استعمارگران و متجاوزین رنگارنگ به مبارزه پرداخته اند. اين يکی از درسهای عمدهء مبارزات آزاديخواهانه و سنن پر افتخار مردمان ماست. با اتکا به سنن اين مبارزات و تجارب غنی بين المللی در وضع فعلی لزوم اتحاد نيروهای ملی ، دموکراتيک در يک جبههء واحد ملی و دموکراتيک و يا در يک نهضت فراگير براساس پلاتفرم و برنامهء مشترک بيش از هر وقت ديگر محسوس است.
ما در گذشته شاهد بودیم و اکنون به وضاحت مشاهده میگردد که در طی چند دههء اخیر و بخصوص در حال حاضر ، ضرورت تشکيل چنين جبهه و يا نهضت فراگير و بسيج همه نيروهای وطنپرست ملی و مترقی درآن به عنوان يک مسئلهء عمده موجود بوده ، اما با دريغ که شرايط برای تحقق اين امر هميشه نضج نيافته است.دشمنان خارجی کشور ما قبل از همه بصورت سیستماتیک و دوامدار مانع تحقق این امر گردیده اند و نگذاشته اند تامردمان ما بخاطر دستيابی به راه حل معقول مسايل ملی و همگانی زبان مشترک پیدا کنند. زيرا اين نکته با منافع ملی و منطقه ای آنها در مغایرت بوده است .ثانيآ عوامل متعدد ديگر چون عقبماندگی اقتصادی و سياسی ، سطح نازل فکری ، تسلط ارتجاعی ترين اید ئو لوژی در بين اقشار وسیع مردم ، عدم درک متقابل و چسبيدن بر مواضع حزبی و سازمانی ، گروهی ، قومی و حتا فردی ، خشونت و عادات انتقامجويي و کدورت سیاسی و سازمانی ، فقدان رهبری قابل قبول برای تمام احزاب و گروه های مختلف سياسی و اجتماعی تا سرحد قحط الرجال از جملهء دلايل عمده عدم تحقق آرمان والای تامين اتحاد نيروها بوده که تا هنوز با قوت گاه کم و گاه بيش خود باقيمانده است.
در بحث مربوط به مسئلهء اتحاد نيروها و تشکيل جبههء واحد ، یکی از موضوعات عمده همانا اتحاد نیروهای چپ است. به بیان دیگر ، اتحاد چپ دیروز و امروز يکی از پایه های اساسی اتحاد وسيع سراسری آتی در کشور محسوب میگردد. مبرم بودن مسئله ء فوق از نيروهای چپ ميطلبد تا با کنار گذاشتن اختلافات سازمانی و سليقه ای حتی الامکان بخاطر د ستیابی به وحدت عمل تمام سازماتها و بسیج کلیه نيروها در بلاک و یا جبههء واحد سعی و مساعی خود را مبذول بدارند.
نيل به اهداف والای ملی يعنی همبستگی همگانی ملی ، عدالت و دموکراسی واقعی ، غلبه بر وضع پر آشوب کنونی ، رفع پراگندگی سياسی ترقيخواهان ، تضعيف پایه های اجتماعی نيروهای افراطی بنيادگرا ، افشای ماهيت اصلی اهداف آنها و ارايه تصوير درست از چهره ها و گرداننده های سياسی چرخ ارتجاع و بلاخره تامين صلح و آرامش حقيقی و پايدار برای هموطنان ما ، احيای مجدد سرزمين ، فرهنگ و اقتصاد ما و ايفای ساير وظايف بزرگ ملی ، ضرورت هرچه بيشتر جبههء واحد بصورت کل و اتحاد چپ بطور اخص را مطالبه بادر نظرداشت حقايق جاری مقطع کنونی ، وحدت فکری و سازمانی کلیه نيروها و سازمانهای چپ ( شبکه پراگندهء چپ ديروز) در مفهوم وسيع آن ، در وجود سازمان و يا حزب واحد ، امر بعيد از واقعيت و غير عملی بنظر میرسد.اما اتحاد عمل آنها در جهت تحقق اهداف عمومی و اهداف کوتاه مدت در چارچوب جبههء مشترک امر ممکن و و درخور تامل و بالاخره تحقق است.
چپ امروز کشور ما که مولود و يا بازمانده های چپ ديروزمیباشد از لحاظ ترکيب خود نا همگون است. برخورد آنها در رابطه با مسايل و وظايف کنونی و آتی جنبش چپ نيز متفاوت است. در درون چپ گرايشات گوناکون سیاسی و فکری مسلط است. بخشی از چپ ديروز از " جهان بینی علمی" ديروز خود منصرف گرديده ، به مواضع راست غلتيده و چپ " بودن را ديگر مايهء ننگ وعار ميداند. پيشقدمان آنها که از مدتها قبل به بيماری سیاسی قدرت طلبی مبتلا بودند ، در " پرتو" دموکراسی صادر شدهء امريکايي به مسابقات حزب سازی پرداختند و بدينسان توانستند عطش ديرين خود يعنی " رهبر شدن " را مرفوع سازند. اين معامله گران سیاسی که حرص و عقدهء قدرتخواهی جز خصوصيات شان بود ، توانستند با تشکيل گروهکهای کوچک جنبش چپ را پراگنده سازند و افتراق مزمن را بران تحميل کنند.آنها که اکنون در جبهه و پروژه های دول امپريالستی نقش ستايشگران دموکراسی صادر شده ء سرمایه داری را ايفاء ميکنند ، پس از تحقق اهداف دول حامی خود به سکه های ناچل تبديل خواهند شد و شايد نام و نشان خود را در زباله دان جنبش چپ جستجو کنند. اينها فتنه گران سیاسی ديروز اند که بدون ارايهء برنامهء جديد، ميخواهند با کتاب کهنه و تغييير قيافه جنبش چپ را بيشتر متفرق سازند و با کاربرد فتنه انگيزيهای تازه مردم را بفريبند.
عدهء ديگر نميتوانند ذهن و مغز خود را از رسوبات انديشه های گذشته رها و پاک سازند. چيزيرا که ديروز آموخته اند ، آنها را در جال عنکبوت قرار داده است . بنابران ، مسايل و وظايف کنونی نوين را با شيوه های دگماتيک و نسخه های کهنهء ديروز تحليل و ارزيابی ميکنند.
بخش ديگر فاقد برنامه و يا حد اقل طرح مشخص سياسی در رابطه با تداوم و يا از سرگيری مبارزات دموکراتيک و مترقی است ، هيچ چيز تازه و نو را ارايه ننموده و صرفا مصروف انتقادات انتقامجويانه ، پخش اکاذيب و دادن دشنام و توهين " حريفان امروز" و ياران و پيشوايان ديروز خود است. بدينوسيله آنها ميکوشند تا از يک سو پای خود را از مسووليتهای گذشته بیرون بکشند و از سوی ديگر در بين صفوف ديروز سربازگيری کنند. آنانيکه ديروز در پروسه ء اشتباهات و انحرافات نقش کليدی داشتند و در سر جنباندن مقام نخست را احراز کرده بودند ، امروز ميخواهند خود را در نقش پاکدامنان جا زنند.
بخش اعظم نيروهای چپ در داخل و خارج کشور عليرغم دشواريهای سياسی و مقاومت و مزاحمت گستردهء نيروهای ارتجاعی توانستند با وزنه و تاثيرات قوی در نظام موجود سياسی ودر بين جامعه موجوديت خود را برازنده سازند. نمونه ء بارز آن ظهور و تشکيل نهضت فراگير دموکراسی و ترقی افغانستان است. اين بخش چپی ها توانست برنامه و پروگرام تازه را پيش کش کند و از آرمانها و اهداف نيروهای چپ دفاع نمايد . بدون شک اين نيرو مقام ارزنده ايرا در خانوادهء بزرگ چپ نو افغانستان احراز میکند.
با آنکه در بخشی از صفوف چپ سردر گميها و افسردگيها سايه افگنده و بحران انديشه ای و تئوريک مسلط است ، اکثريت نيروهای آگاه و صادق در جنبش چپ واقعيتهای نوين جامعه و تغييرات بين المللی را درک کرده و در صدد دريافت راه های بيرون رفت از وضع کنونی در درون نهضت چپ است. آنها
راه خروج از بحران چپ و جلوگيری از دوام پراگندگی سياسی را نه در تشکيل احزاب و سازمانهای منفرد سياسی بلکه در اتحاد کليه نيروهای ملی ، وطنپرست و روشنفکران وطن ميبينند. آنها بدین باورند که باید در قبال این وديعهء بزرگ وطنی یعنی در رابطه با بسيج و هماهنگ سازی کلیه نيرو ها گامهای عملی برداشته شود تا بدينسان نيروها دين و مسووليت تاريخی خود را در برابرنسلهای امروز و فردای کشور به نحو شايسته ادا کنند.اکنون برماست تا از گفتار به سمت عمل و کردار سازنده گام برداریم. مسايل جنبی و فرعی را نبايد جاگزين مسايل ووظايف اساسی سازيم. نبايد برين نکته اصرار ورزيم  که حزب ما نیروی رهبری کننده ، محور و هژمون است و يا رهبر ما رهبر اول و مستحق تر است. کسانيکه چرخيدن به حلقهء محدود و محور خودی جز عادات سیاسی شان شده است ، نميتوانند ديگران را بپذيرند. پذيرش دگر انديشها امر دشوار اما ضروريست و مستلزم ترک عادات کهنه میباشد. در رابطه با شکل و مکانيزم اتحاد نوين نيروها بايد از اسلوب و شيوه هايي کار گرفت که مبرا از ترشحات اسلوب بينش و انديشه های ديروز باشد ، میتودولوژی جديد کار برای تامين اتحاد نيرو ها بايد در پرتو دگرگونيهای کنونی طرح گردد.
نيروهای صادق به آرمانهای مردم و جنبش ميکوشند تا در برابر فاکتور های وحدت زدايي سد گردند. درينجا نکتهء ديگری قابل تذکر است و آن اينکه مردم افغانستان به فعاليت صادقانه و سازنده فکری کسانی ارج ميگذارد که در مسير اتحاد ها و بويژه اتحاد واقعی ملی گام برميدارند. اين اتحاد خواهی با وحدت خواهی های کذايي که دران اهداف نا مقدس برتری جويي قومی و انحصار گرايي قومی ، ايجاد تفرقه و دامن زدن به آتش تحريکات قومی بمنظور شهرت طلبی شخصی متفاوت است.
وحدت نيروهای ملی و دموکراتيک جامعه بايد در رابطه گسست ناپذير با وحدت ملی و يا همبستگی مردم کشور مطرح گردد . کار در مسيرتامين و حفظ وحدت و يکپارچگی مردم افغانستان سنگبنای هر گونه اتحاد های ديگر بشمول اتحاد نيرو های چپ را ميسازد. اتحاد و وحدت واقعی ملی بوسيلهء وحدت طلبی های قلابی و رياکارانه تامين نميگردد. نيل به وحدت ملی مستلزم کار سازنده و عملی ، حوصلهء فراخ ، گذشت های لازم و منطقی در سياست ، پذيرش صادقانهء مخالفين و داشتن ديدگای و سيع و باز فکری در رابطه با ساختار قومی کشور است. ارتباط مسئله ء وحدت ملی با وحدت نيروهای ملي و دموکراتيک درينجا بنابر دليل ذيل برجسته گرديد:
درين اواخر با وضاحت مشاهده ميگردد که عده ای از ترقيخواهان افغانستان به بهانهء وحدت ملی در صدد افتراق و پراگنده ساختن نيروهای سياسی اند. آنها با نوشتن يک سلسله مقالات تحريک آميز و غرض آلود به کار زار گستردهء تبليغاتی عليه پيشکسوتان جنبش چپ پرداختند و نسل کنونی را اغوا ميکنند.چندی پيش در مطبوعات شبکه ای برون مرزی شاهد بوديم که چگونه افراد مجهول الهويه به بهانهء وحدت ملی و بمنظور بازار يابی و منفعتجويي سياسی دانشمند و يکی از مبارزين نسل اول جنبش چپ کشور رادر باد انتقاد های انتقامجويانه وحتا استهزا گرفتند. آن دانشمند در رابطه با وحدت ملی چند واقعيت تلخ را بيان کرد و اما فردمجهول الهويه ايکه همچو سمارق سر بلند کرد در پژوهش سطحی نگرانهء خود ندای وحدت طلبی را بلند کرد و خود را در مقام نمايندهء يکی از اقوام جا زد. هر روشنفکر سليم العقل و هر روشنگر با رسالت متوجه گرديد که در پاسخ اين فرد به آن مبارز کهنسال رنگ و بوی شوونيزم بوضاحت هويدا بود. وطنپرستان واقعی مسئلهء وحدت ملی را با ديد فارغ از ناسيوناليزم و شوونيزم مطرح و تحليل ميکنند.
کسانيکه در رابطه با وحدت ملی سوء نيت دارند، نميتوانند در رابطه با وحدت نيروهای مترقی حسن نيت از خود تبارز دهند. آنهاييکه منفعت خود را در افتراق ملی و رويارويي اقوام باهم برادر کشور جستجو ميکنند ، نميتوانند به امر وحدت نيروهای چپ مساعدت کنند.
مسئلهء اتحاد نيروهای ملی و دموکراتيک در گذشته نيز در اسناد مرامی و برنامه های احزاب و سازمانهای مختلف کشور ، منجمله در اسناد حزب دموکراتيک خلق افغانستان بازتاب يافته بود. بادريغ ، پس ازآنکه اين حزب قدرت سياسی را تصاحب کرد ، درين عرصه نيز اشتباهات و انحرافات جدی صورت گرفت که در نتيجهء آن نه تنها طرح جبههء واحد در عمل تحقق نيافت بلکه بخش وسيعي از نيروهای ملی و مترقی تحت عناوين مختلف و به بهانه های گوناگون متلاشی و پراگنده ساخته شدند. در نهايت ، جبههء نام نهاد از " بالا" ايجاد گرديد که بنياد طبقاتی آن اتحاد طبقهء کارگر و دهقان بیان میشد. در رابطه با جبهه استدلال ميگرديد که در شرايط حاکميت زحمتکشان تحت رهبری طبقهء کارگر و گردان پيشاهنگ آن ايجاد جبهه نبايد موجب تقسيم قدرت سياسی گردد. بدينسان اشتراک نيروها و سازمانهای مترقی در جبهه ء واحد صرفاّ جنبهء "شکلی " داشت و آنها نتوانستند جايگای خود را در سیستم سیاسی کشور دریابند. چنين برخورد اشتباه آميز باعث گرديد تا بخش وسيعی از سازمانها و نيروها از حاکميت فاصله بگيرند. نيروهای مترقی ديگر هم بالمقابل تلاش نورزيدند تا سهمی در کوتاه ساختن اين فاصله ايفا کنند .امروز نيز همان انديشه های اشتباه آميز گذشته در ذهن ، مغز و روان عده ای از رهروان جنبش چپ کشور زنده است و عده ای تلاش ميورزند تا بدون در نظر داشت کميت و پايگای اجتماعی سازمان مربوطه ء خود، نقش رهبری کنندهء خود را بر ساير نيروها و سازمانها تحمیل کنند.این کار معنای ديگری جز تکرار اشتباهات جبران ناپذير گذشته را نميدهد.
در لحظهء کنونی ، تشکيل جبههء واحد ملی امکان آنرا فراهم میسازد تا همکاری و تساند متقابل نيروها را در راه نيل به اهداف مشترک علیرغم اختلافات فکری و اجتماعی آنها تامين گردد. اشتراک در جبههء واحد مانع حفظ استقلال فکری ، تشکيلاتی و سياسی سازمانها شامل در جبهه نميگردد.
طوريکه ديده شده است ، در شرايط مختلف سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جبهه ها در کشور های مختلف دارای اهداف و وظايف متفاوت میباشند. بعضا اين جبهات جنبهء موقتی داشته و پس از نيل به اهداف مشخص ، منحل میگردند. در موارد ديگر، جبهات خصلت دوامدار و همیشگی را دارا ميباشند.
اهداف و وظايف جبههء واحد در مراحل مختلف رشد و تکامل آن بر نیروهای شرکت کننده در درون جبهه تاثیر قابل ملاحظه داشته ودرآن قشر بنديها و تغييرات معين را سبب ميگردد. در جبهه امکان حضور نيروهايی نيز موجود است که برای دستيابی به اهداف کوتاه مدت معين به تساند و همکاری متقابل آماده اند و اما در اجرای وظايف بعدی مواضع متقابل و حتا خصومت بار را اتخاذ ميکنند.
امروز، اکثر سازمانهای مترقی کشور پلوراليزم سیاسی را بمثابه يکی از ظابطه های اصلی دموکراسی پذيرفته اند. پلوراليزم سیاسی در شکل سالم و سازندهء آن مطالبه میکند تا هر حزب وهر سازمان نقش و تاثير ساير احزاب وسازمانهای سياسی داخل و خارج کشور را درک نمايد، بپذيرد و همزیستی با آنها را تحمل کند. در شرايط پراگنده گی جنبش چپ کشور ضرورت آن محسوس ميگردد تا هر سازمان مترقی ، دموکراتيک و چپ در راه تحکيم یکديگر بکوشند نه اينکه موجب ايجاد تزلزل و ضعف يگديگر شوند. اين يکی از مطالبات وضع کنونی است. فرهنگ سیاسی جديد اين خواست را مطرح مِکند تا احزاب چپ و دموکراتيک یکديگررا نه به عنوان حريف بلکه بمثابه پارتنر سياسی بپذيرند و حمايت متقابل کنند.
تجربهء کشور های آزاد شده نشان دهندهء آنست که جبهات واحدملی ( جبههء سراسری ملت ) که بخاطر الغای سیستم استعماری و نيل به استقلال ملی بوجود آمده بودند ، پس از حل مسايل ملی اهميت و نقش خود را ازدست دادند ؛ لزوم موجوديت آنها تدريجا کاهش مييافت و در اوضاع جديد تجديد ساختمان گرديدند.
مسلماّ حل وظايف ملی در یک روز ممکن نبوده و مستلزم زمان معین میباشد. درينجا سوال بمیان ميايد که کدام وظایف اساسی در برابر جبههء آيندهء کشور قرار دارد؟ در پاسخ باید گفت که هدف اساسی این جبهه ، متحد کردن کلیه نیروهای وطنپرست و مترقی بخاطر تعويض نيروهای ارتجاعی ، افراطی و جنگ افروز در حاکميت کنونی ، پايان بخشيدن به جنگ اشغالی در همه اشکال کهنه و مظاهر نو آن ، احيا و نوسازی سرزمين ماست . ساير وظايف مِتواند در رديف دوم قرار داده شوند.
شرايط مختلف سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی کشورهای مختلف موجب میگردد تا جبهه ها (ائتلافها و اتحاد ها) اشکال رنگارنگ را بخود اختیار کنند. در آنعده کشور هاييکه احزاب و سازمانهای سیاسی متعدد موجود اند ، جبهات در شکل بلاک و يا ائتلاف سیاسی همين احزاب و سازمانها ظهور میکنند. در کشور هاييکه چنين احزاب و سازمانها ضعيف اند ، جبهه در شکل هماهنگ ساختن کلیه نیروهای ملی در مبارزه بخاطر نيل به اهداف مشخص تشکیل ميگردند. در حال حاضر در کشور ما جبهه در هردو شکل آن ممکن و مطرح است. ولی در هر حالت بايد در نظرداشت که خصوصيات فرهنگی ، سنتی و تاريخی افغانستان و مردم ما بر تعيين شکل مطلوب جبهه قوياّ موثر اند. ديگر يک حزب و يا سازمان سیاسی به تنهايي نمیتواند نسخهء قبلا ّ آماده شدهء خود را بر جبههء آینده تحميل کند .موجوديت فرهنگ اسلامی و ساختار کثير القومی کشور بر شکل و ساختار جبههء آينده تاثير قاطع مياندازد .ازينرو جبههء آینده در هر شکل آن ، جبهه دموکراتيک ، ملی و اسلامی معتدل خواهد بود. چنين جبهه ميتواند در ايجاد ، تشکل و تحکيم حاکميت و نظام سیاسی آينده نقش ارزنده ا يرا ايفا کند. در جبههء آینده هيچ سازمان دارای حق انحصار و رهبری نیست و تمام سازمانها و احزاب شامل از حقوق مساوی و همگون برخوردارند.
بر علاوه از جبههء مورد بحث ما ، شکل ديگر اتحاد نيروهای چپ نيز ممکن است . اين اتحاد چپ دموکراتيک ميتواند در جبهه آینده به گونه انفرادی و یا جمعی ( اتحاديه ء سازمانهای چپ ) شامل جبهه گردد. بدينسان جبههء آينده محدود به سازمانهای چپ دموکراتيک نگرديده بلکه طیف وسيعی از احزاب و سازمانهای گوناگون سیاسی ، ملی ، محلی ، سمتی و اجتماعی را احتوا کند.
برای اتحاد وسيع نیروها (که به گمان اغلب در اسناد مرامی نهضت فراگير دموکراسی و ترقی افغانستان نيز بازتاب يافته است.) امکان وفاق و هماهنگی میان اتحاد های متعدد وجود دارد. به بيان ديگر در امر ايجاد جبههء وسيع تنها اتحاد چپ دموکراتيک کافی نبوده و بايد دايرهء آن گسترده تر گردد. در چنين جبهه ای نبايد امکان اشتراک نيروهای راست و روشنگران دينی ناديده گرفته شود و يا نفی گردد. ظهور و تشکيل چنين جبهه به ايجاد حکومت ائتلاف ملی مساعدت ميکند. ازينرو نيروهای عقبگرا و ارتجاعی تا کنون همه مساعی شانرا بخرچ داده اند تا از حضور چنين جبهه در نظام سیاسی کشور جلوگيری کنند. برپايي حکومت ائتلاف ملی ، مسئله ء مربوط بتمام احزاب ، گروه ها ،، سازمانهای سياسی وطندوست ، رجال علمی وسیاسی و حتا تنظيمهای محلی و قومی ضد جنگ وضد مداخلات خارجی ميباشد. طوريکه می بینيم منافع و مواضع مشترک ملی وطنی نيروهای شامل جبهه را باهم متحد میسازد. بدينسان جبههء وسیع احيای مجدد وطن جبهه ء حاميان و هواداران صلح ، و جبهه ء مخالف گروه های بنیادگرای افراطی بايد بمثابه کانون و مرکز تجمع نيروهای ملی و دموکراتيک ايجاد گردد و از هويت تشکيلاتی و برنامه ء بلا منازع برای همه وطنپرستان برخوردار گردد.
در عرصهء تحقق عملی جبهه نبايد مشکلات و پرابلمهای آنرا از نظر بدور انداخت . يکی ازين پرابلمها وجود تفرقه ها برمبنای بدبينی ها ، کدورتها و انتقامجويي هايیِ است که در طی چند دههء اخير در مناسبات متقابل نيروها پديدار گرديده بودند . علاوه برآن ، طوريکه قبلاّ اشاره کردم ترکيب ناهمگون قومی کشور ما نيل به ايجاد جبههء وسيع ملی را آسِب پذير ساخته ااست . زيرا دشمنان اتحادملی ، دشمنان جبهه ودشمنان حکومت ائتلاف ملی تلاش میورزند تا ازين ترکيب ناهمگون قومی برای نيل به اهداف ضد ترقی خود سود جويي کنند. برای اين منظور آنها دست به تحريک احساسات و عواطف قومی باشندگان کشور ميزنند تا زمينهء نيل به وفاق ملی در وجود يک جبههء واحد وطنی را محدود سازند.
طوريکه قبلا تذکر داده شد ، امکان تاسیس جبههء واحد بوسيلهء حکومت و يا يک حزب سیاسی پرتوان نيز موجود است. حکومت کنونی بعلت زد وبندهای متعدد سیاسی نه تنها به ايجاد چنين جبهه مساعدت نميکند ، بلکه مانع ظهور آن نيز خواهد گرديد . زيرا اين حاکميت شکلی از انحصار قدرت سیاسی بوسيله ء بازمانده های تنظيمهای افراطی جهادی است . از جانب ديگر حکومت در اجرای سیاستهای داخلی دست باز ندارد . ازينرو بايد امکانات اصلی ايجاد جبهه بايد در بين نيروهای سياسی موجود کشور جستجو گردد.
در لحظهء
کنونی، ایجاد جبههء واحد ميهنی یگانه الترناتيف معقول در برابر یکه تازيها و انحصارگری های آنهاييست که درچهارده سال اخيرعليرغم موجوديت امکانات وسيع ملی و بين المللی افغانستان را در بحران و آشوب نگهداشتند ، آنرا به دهکدهء مواد مخدر مبدل ساختند واکنون به سمت نابودی میکشانند. تاريخ بار ديگر رسالت نجات وطن را به عهدهء نيروهای ملی ، مترقی و دموکراتيک ميگذارد و انجام چنين رسالت سترگ بدون تامين اتحاد وسيع نيروها ناممکن است.


 

 


July 16th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات